زندگی بی تو همان مردگی طولانی است
نور تو در همه جا هست و رخت پنهانیست
می چکد خون دل از زخم قدیمی فراق
ظاهراً باز هوای جگرم بارانی است
این همه اشک چرا چشم مرا پاک نکرد؟
چه کسی گفته طهارت به همین آسانی است؟
اصلا انگار نباید که تو را دید ولی
جمعه ها وقت ملاقات من زندانی است
آخر و عاقبتم با تو به خیر است ولی
ترسم از اول راه و هوسی شیطانی است
اولین بار مرا در عرفاتت بپذیر
مهزیار تو شدن کار دلی روحانی است
من به دنبال همان خیمه سبزت هستم
جان عباس نگویی که برایم جا نیست